سه شنبه، 31 تیر 1404
فوری

شاعری که از وحدت می‌گوید: گوش در ملکوت دارد

10 ماه قبل
بازدید: 103
کد خبر: 000072510
0
شاعری که از وحدت می‌گوید: گوش در ملکوت دارد

شاعر، پل ارتباطی میان آسمان و زمین است که اسرار آسمانی را به زبان زمینی بازگو می‌کند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی ایونا به نقل از فارس نیوز,خاطره شیوندی| گاهی وقت‌ها با خودم می‌گویم چه خوشبختیِ پر رنگی است وقتی در سرزمینی نفس می‌کشی و بر خاک سرزمینی قدم می‌گذاری که خشتْ خشتِ فرهنگ و تمدّنش با هنر قد کشیده و با هنر عجین است. سرزمینی که سطرهای دفتر تاریخش پر است از هنرمندانی که عاشقانه فرهنگِ خاکشان را با هنر ناب‌ خویش جاودانه کرده و به یادگار گذاشته‌اند. خوشبختی پر رنگی که با دیدن روز شعر و ادب فارسی در تقویم‌ها بیشتر از همیشه احساسش می‌کنی و بیشتر از همیشه با آن به وجد می‌آیی.

شاعر

اصلاً انگار وقتی روز شعر و ادب فارسی با تمام ابهّت و زیبایی‌اش به تو نزدیک می‌شود، دلت می‌خواهد تمام کتاب‌های شعری که توی قفسهٔ کتابخانه‌ات جا خوش کرده‌اند را پایین بیاوری و دوباره شروع کنی به چندباره خواندن شعرهایی که بارها حالت را آرام کرده‌اند و تو را به حظ رسانده‌اند. شاهنامه فردوسی، دیوان حضرت حافظ، سعدی، مولانا، شهریار، پروین، بیدل، اخوان، فروغ، ابتهاج، منزوی، قیصر و تمام دیوان‌ها را می‌چینم کنار خودم و مثل هر بار احساس خوبی می‌آید سراغم. نمی‌دانم چه حکمتی است در شعر که وقتی بر زبانت جاری می‌شود، آرامشی عجیب ریشه می‌دواند در تمام وجودت.آرامشی که جنسش خیلی اعلاست. شاید چون بنا بر کلام شهید آوینی:«شاعر از محارم راز است؛ گوش در ملکوت دارد و دهان در عالم مُلک و آنچه را که از ملکوت می‌شنود باز می‌گوید. حتّی آن شاعران که زبان شیطان‌اند، شعر خود را از آسمان دزدیده‌اند: و حَفِظنها مِن کُلِّ شَیطنٍ رَجیمٍ * اِلاّ مَنِ استَرَقَ السَّمعَ فَاَتبَعَهُ شِهابٌ مُبینٌ.

مدّعی خواست که آید به تماشاگه رازدست غیب آمد و بر سینهٔ نامحرم زد.»
همین که بیت حضرت حافظ از خیالم می‌گذرد، به دلم می‌افتد پیشاپیش به احترام بیست و هفتم شهریور روز شعر و ادب فارسی تفأّلی بزنم به دیوان حضرت حافظ و غزل سی و چهارم می‌آید:«رواق منظرِ چشمِ من آشیانهٔ توستکرم نما و فرود آ که خانه، خانهٔ توستبه لطفِ خال و خط از عارفان ربودی دللطیفه‌های عجب زیر دام و دانهٔ توستدلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش بادکه در چمن همه گلبانگ عاشقانهٔ توست... .» دیوان را می‌بندم و در غزل اندیشه می‌کنم که یکباره با شنیدن جملهٔ هفته‌ وحدت از تلویزیون، نگاهم خیره می‌ماند روی کتاب‌ها. به‌راستی چه اتّفاق زیبایی است وقتی می‌بینی این دو روزِ شعر و ادب فارسی و آغاز هفته وحدت کنار هم قرار گرفته‌اند. شاید این هم‌جواری می‌خواهد بگوید شعر و وحدت رابطه‌ای تنگاتنگ دارند و گزافه نیست اگر بگوییم یکی از حلقه‌های اتّصال عاشقان پیامبر خدا از سراسر کره خاکی، شعری است که از وحدت می‌گوید.
شاعر آن دم که شعر و اندیشه‌اش از وحدت می‌سراید، این حلقه را تنگ‌تر کرده و دل‌های سلیم و تشنه عشق و برادری را به هم نزدیک‌تر می‌کند. دل‌هایی که سال‌هاست دشمنان قسم‌خورده برای گسستن‌شان از پا ننشسته‌اند. آنچه استاد محمدکاظم کاظمی در قصیده درخشان ستارهٔ احمد از آن سروده‌اند:«دعوا چه می‌کنی که در این کاروان چراگاهی علی و گاه عمر ساربان شده استفکری بکن که مقصد این کاروان کجاست؟در راه او چه دزد پلیدی‌ نهان شده است؟فکری بکن که مال‌ومنال مسافراناینک نصیب راهزن بی‌امان شده استوهّابی از طریقی و غالی به‌گونه‌ایآمادهٔ جویدن این استخوان شده است...»
با مرور قصیدهٔ استاد کاظمی، یادم می‌افتد به نامهٔ هشتاد و هفت نهج‌البلاغه؛ آنجا که آقا امیرالمؤمنین علی _علیه‌السلام_ در اهمّیت وحدت فرمودند: «بِدان كه هیچ‌کس بر وحدت و همدلىِ امّت محمّد (صلی‌الله علیه و آله) از من حریص‌تر نيست.»نامه‌ای که کافی است برای تبیین رسالت شاعر در دنیایی که دشمنان با تیغ تفرقه به جان ملت‌ها افتاده‌اند. و شاعری که ولایت علی اساس زیستن اوست و گوش در ملکوت دارد، خوب می‌فهمد عمق کلام امامش را در این نامه و خوب می‌فهمد شعرش باید بذر وحدت را در عرصه ملّی و جهان اسلام فارغ از هر مذهب و قومیتی، بکارد و تنومند کند. آنچه رضا نیکوکار هم از آن گفته است:« چون دانه‌های روشن تسبیح باهم‌ایمدرهم‌تنیده سلسلهٔ دانه‌ها به هم »به هم‌جواری دو روز شعر و ادب فارسی و آغاز هفته‌ وحدت فکر می‌کنم که نگاهم می‌افتد به دیوان استاد شهریار. استادی که سال‌ها با شعرش زیسته‌ام و بارها سر بر شانهٔ اشعارش آرام‌ گرفته‌ام. فیلمی که بارها از استاد دیده‌ام را باز هم تماشا می‌کنم و بی‌اختیار قطره اشکم می‌چکد روی دیوانش و احساس دلتنگیِ بزرگی می‌آید سراغم.
احساسی که می‌کشاندم کنار قبری که در جوار کریمه اهل‌بیت، حضرت معصومه(سلام‌الله علیها) آرام‌گرفته است. قبری که هر بار اشعار صاحبش را می‌خوانیم پر از لذّت می‌شویم و به خود می‌بالیم که چه زنان صاحب‌کمالی در دامان سرزمینمان نفس کشیده‌اند. بعد از سلام به حضرت،‌ قدم‌هایم را بلندتر از هر روز برمی‌دارم و خودم را جا می‌دهم توی حجرهٔ کوچکی کنار قبر پروین اعتصامی.
شاعر
به پروین می‌گویم چه جای دنجی خلوت کرده‌ای و حتماً اینجا بهتر از دیگر خلوت‌هایت، می‌توانی شعر شوی و از رنج مردم بگویی. می‌گویم تو هم مثل من فکر می‌کنی شعر مادری است مهربان که هر وقت دلت می‌گیرد و درد بر شانه‌ات سنگینی می‌کند، پناه و قراری می‌شود برای حال بی‌قرارت و در آغوشش آن‌قدر آرام می‌شوی که دلت انتهایی برای آن احساسِ عجیب نمی‌خواهد؟گوشی را برمی‌دارم و صفحه دیوان اشعار پروین را بالا و پایین کرده و تبرّکی صفحه شعری را باز می‌کنم. قطعه شمارهٔ صد و شصت و شش می‌آید. «اینکه خاک سیه‌اش بالین استاختر چرخ ادب پروین استگر چه جز تلخی از ایّام ندیدهر چه خواهی سخن‌اش شیرین استصاحب آن همه گفتار امروزسائل فاتحه و یاسین استدوستان به که ز وی یاد کننددل بی دوست دلی غمگین است... .» سکوت می‌نشیند روی لب‌هایم و نگاهم خیره می‌ماند روی سنگ قبرش که درست همین قطعه روی آن حک شده است.
شاعر
به‌راستی شاعر کیست که حتی بعد از ترک این سیارهٔ رنج هم با تو هم سخن می‌شود و تو با شعرهایش می‌فهمی این هم سخن شدن را؟! شاعری که اگر دل در گروی عشق خالقش داشته باشد و در محبت او ذوب گردد، می‌شود چونان پیامبری که ملّتی را به صراط المستقیم هدایت می‌کند، نه چونان شیطانی که به ضلالت می‌کشاند جماعتی را! تعبیری که در آیات پایانی سوره‌ شعراء هم آمده است: «شاعران کسانى هستند که گمراهان از آنان پيروى می‌کنند. آيا نمی‌بینی آنها در هر وادى سرگردان‌اند؟ و سخنانى می‌گویند که (به آنها) عمل نمی‌کنند؟! مگر کسانى که ايمان آورده و کارهاى شايسته انجام می‌دهند و خدا را بسيار ياد می‌کنند، و به هنگامى که مورد ستم واقع می‌شوند، به دفاع از خويشتن (و مؤمنان) برمی‌خیزند؛ آنها که ستم کردند، به‌زودی می‌دانند که بازگشتشان به کجاست!» به‌راستی شاعر کیست؟

خبرنگار : ر.نقوی

نظر شما
© کلیه حقوق این وب سایت برای پایگاه خبری نگاه ایرانیان نیوز محفوظ است.
website designed by Nonegar PArdazesh , developed by Nonegar